پاییز1375
ما در آینده از اون پیر مرد پیر زن هایی می شیم که حوصله کسی رو سر نمی بریم! یه لپتاپ بهمون بدن همه چی حله! *********** یادش بخیر وقتی بچه بودیم می رفتیم خونه فامیلامون ، آخرش که می خواستیم از اون جا بیایم، منتظر عیدی بودیم و اگه اونا نمی دادن ، ما فکر می کردیم شاید یادشون رفته و در نتیجه مجبور می شدیم دو سه بار بند کفشمون رو باز و بسته کنیم تا شاید خبری بشه! *********** دقت کردین این گربه ها هم آدم شدن واسه ما ؟؟؟ قبلا هیبتی داشتیم از دور پخ می کردیم 3 متر رو هوا بودن ... حالا خیلی راحت از کنارمون رد می شن و چند ثانیه بهمون نگاه معنا داری می کنن ... همین مونده که چند وقت دیکه به نشانه افسوس واسمون سر تکون بدن!!! نویسنده : مائده درباره وبلاگ به وبلاگ من خوش آمدید آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها
نويسندگان |
|||||
![]() |